ریحانه ساداتریحانه سادات، تا این لحظه: 9 سال و 11 ماه و 18 روز سن داره

مادرانه دخترانه

اما بازم دوسم داری

تقریبا کل هفته ی گذشته رو مهمون داشتم، تو این مدت دخترم از دیدن مهمان ها لذت می برد و با کوچکترین اشاره ای نظرش به طرف اونا جلب می شد و باهاشون بازی می کرد، با دست و پای کوچیک و خواستنیش به طرف اونها می رفت، می خندید، هیجان زده می شد، در کل زیاد به من توجه نمی کرد زیاد که چه عرض کنم تقریبا اصلا!منی که عاشقانه و با تمام وجودم دوسش دارم منی که علاقه ام بهش با توجه اوم مهمونها بهش قابل قیاس نبوده اما دخترم پاره ی تنم جذبشون می شد و فقط برای خواب یا رفع گرسنگی برام بیتابی می کرد و باید بگم که دلم گرفت و ناخوش شدم از این اتفاق. اما واقعیت تلخ تر اینه که من به مراتب غافل تر  از دخترم هستم نسبت به اونی که از من خیلی خیلی مهربونتره ، اونی که م...
17 خرداد 1394

اولین نمایشگاه کتاب

امسال برای اولین بار به اتفاق خاله جون عزیزت به نمایشگاه کتاب رفتیم.اصلا من یکی از دلایل علاقه مندیم به بهار همین نمایشگاه که خیلی دوستش میداریم. یه شیش ساعتی اونجا بودیم و من از لیست کتابهایی که یادداشت کرده بودم(شایان ذکر است که این لیست فقط شامل بخش کودک بوده ) اکثرا رو خریدم برات. البته ما در سالهای گذشته هم که کودک نداشتیم اول سراغ قرفه های کودک می رفتیم . کتاب های خوبی خریدیم از کتاب های نشر زعغران خیلی خوشم اومده بود مخصوصا فلیکس رو که مجموعه ی کاملشو خریدم برات اما خودم و خاله جون همشو زود خوندیم . یکی از کتابهای نمایشگاه رو که خیلی الان دوسش داری «قیافه های بامزه» با نویسندگی نیکولا اسمی و ترجمه ی نوشین اخلاقی از کا...
12 خرداد 1394

کتاب های تربیتی

اولین جزوه مربوط به کودک متعادل آقای سلطانی بوده که هنوز هم ادامه داره. کتاب دیگه ای هم که جالب و تامل برانگیزه تربیت بدون فریاد از انتشارات صابرین. مادر کافی باشیم رو هم از مامی سایت خوندم تا بخرمش. اخیرا هم در حال خواندن کتاب من دیگر ما از محسن عباس ولدی هستم. تا بعد یا علی.  
12 خرداد 1394

کتاب خوندن

سلام، از قبل از تولدت همش به این فکر می کردم که چطوری به کتاب خوندن علاقه مندت بکنم ،هم تو دوران بارداری برات کتاب می خوندم (از کتاب کودک مجموعه می می نی)هم در دوران نوزادیت. تو ۵ ماهگی کاملا با کتاب آشنا بودی و ۸ ماهه بودی که وقتی می گفتم ریحانه سادات برو کتاب بیار بخونیم برام می آوردی و با انگشت خوشگلت به به صفحاتش اشاره می کردی . چند تایی کتاب سخت داری که همشون تو کتابخونه دم دستتون هست که اراده کردی برات بخونمش. از اونجایی که خودمان هم عاشق کتاب خواندنیم روزی حداقل دو تا کتاب برات می خونم و از صفخاتش برات توضیح میدم(گاهی فکمان درد می گیرد).در آینده نزدیک عکس کتاب هاتو میزارم اینجا الان حوصله ی اپلود نداریم این موقع شب. ...
12 خرداد 1394

لغت نامه ریحانه جان

الان که دارم می نویسم دخترکم ۱۳ ماهشه و تو این پشت به عنوان مترجم شما کلمات و جمله هایی رو که بلدی می نویسم گاهی چشمامو می بندم و می رم تو رویا اونجایی که تو داری براحتی صحبت می کنی و خواسته هاتو میگی، انگار، نه واقعا دلم برای این روزهات تنگ میشه که برای رسیدن به هر چیزی انگشت سبابه ات رو به طرفش می گیری و زل میزنی بهش. من عاشق این کارتم   اولین کلمه ب ب (فتحه روی ب) بوده هر چند دوست داشتیم م م می گفتی اولش اما راضییم .البته در ۵ ماهگی ب ب رو گغتی و در ۷ ماهگی م م ... در ۱۳ ماهگی: هاپپپو.....................هاپو اللو اپ(غتحه رو پ)..................الله اکبر اللللو......................الو بابا ...
12 خرداد 1394

و امروز چشم به جهان گشودی

لحظات خیلی سریع می گذرند و آن نوزاد کوچک کم وزن امروز راه می رود به نهایت خودش را برای مان لوس می کند و قدرت درکش بالا رفته، روزی خواهد رسید که با من گفتگو خواهد کرد و احتمالا بعضی از نظراتمان یکی نخواهد بود که زیباییش به همین است . دوست دارم لحظه های با تو بودن متوقف شود و من مزه مزه اش کنم تا این حس در من جاودان شود. بگذریم تولد دردانه را یک هفته زود تر در ویلایی لب ساحل زیبای خزر گرفتیم، هفته ی بسیار پرکار و البته شیرینی بود خواستیم در اولین تولدت تمام گلها را پیشکش بفرستیم اما چه فایده که تو خود زیباترین و خوشبو ترین گل هستی امان هستی، همیشه باش عزیزکم. این هم یه سری عکس از پشت صحنه ناگفته نماند باباجون هم خیلی این رو...
20 ارديبهشت 1394

تولد یک سالگی

این روزها سخت مشغول تهیه و تدارک وسایل و تم تولد دخترمان هستیم و از اونجایی که همه ی تزییناتش رو (اعم از جینگیل بینگیل و لبا مخصوص و گل سرهاش و ....) به عهده گرفتیم وقت سرخاراندن هم نداریم در یک فرصت مناسب عکس هایش را می گذاریم.   یا علی
8 ارديبهشت 1394

غیبت کبری

بعد از یه غیبت طولانی دوباره برگشتیم به این خانه.حرفهای زیادی برای گفتن داریم که به گمانم باید کم کم واردشون بکنیم، اما یه چیزی تو گلوم گیر کرده که باید الان بگمش ۱۱ ماه رشد کردم، بزرگ شدم،نفس کشیدم هر لحظه اش رو با فرشته ی مامان، با موجودی که دستهای کوچیکی داره اما دلش و زیبایی نگاهش به پهنای آسمونه. خوشحالم که خدا این افتخار رو بهم داده که مامان این فرشته ی زیبا رو باشم. یا علی
8 ارديبهشت 1394

تمرین یادگیری

دختر ناز مامان از سه ماهگی دارد تمرین گرفتن می کنی سعی می کنی اشیا را برداری هر چیزی رو که روبروت می زارم با کنجکاوی دست و پا می زنی و دوست داری برش داری هر روز تمرین می کردی بدون اینکه خسته بشی یا ناراحت و تو چهار ماهگی براحتی هر چی بهت می دم برمیداری. این کارت برایمان یه درس بزرگیه از تلاشت انرژی می گیریم و با تمام وجود درک می کنیم که برای رسیدن به هدف خستگی و نا امیدی معنایی نداره و تو یاد نگرفته این ها رو میدونی عزیز دلم. چقد وجودت برای ما پر از برکته ،از خدا بخاطر حضور پررنگت متشکرم.     مهربانم ! این بار , یاد قلبت باشد  یک نفر هست که با تو  به خداوند جهان نزدیک است  و به یادت هر ص...
5 مهر 1393