ریحانه ساداتریحانه سادات، تا این لحظه: 10 سال و 11 روز سن داره

مادرانه دخترانه

غیبت کبری

بعد از یه غیبت طولانی دوباره برگشتیم به این خانه.حرفهای زیادی برای گفتن داریم که به گمانم باید کم کم واردشون بکنیم، اما یه چیزی تو گلوم گیر کرده که باید الان بگمش ۱۱ ماه رشد کردم، بزرگ شدم،نفس کشیدم هر لحظه اش رو با فرشته ی مامان، با موجودی که دستهای کوچیکی داره اما دلش و زیبایی نگاهش به پهنای آسمونه. خوشحالم که خدا این افتخار رو بهم داده که مامان این فرشته ی زیبا رو باشم. یا علی
8 ارديبهشت 1394

تمرین یادگیری

دختر ناز مامان از سه ماهگی دارد تمرین گرفتن می کنی سعی می کنی اشیا را برداری هر چیزی رو که روبروت می زارم با کنجکاوی دست و پا می زنی و دوست داری برش داری هر روز تمرین می کردی بدون اینکه خسته بشی یا ناراحت و تو چهار ماهگی براحتی هر چی بهت می دم برمیداری. این کارت برایمان یه درس بزرگیه از تلاشت انرژی می گیریم و با تمام وجود درک می کنیم که برای رسیدن به هدف خستگی و نا امیدی معنایی نداره و تو یاد نگرفته این ها رو میدونی عزیز دلم. چقد وجودت برای ما پر از برکته ،از خدا بخاطر حضور پررنگت متشکرم.     مهربانم ! این بار , یاد قلبت باشد  یک نفر هست که با تو  به خداوند جهان نزدیک است  و به یادت هر ص...
5 مهر 1393

آینه ی چشمهات

وقتی  به اون چشم های درشت و قشنگت نگاه می کنم  به وضوح خوذم رو می بینم اون وقته که پشتم می لرزه تو دقیقا انعکاس رفتار و کردار منی داری یادم می اندازی که" مامان من تو رو می بینم و یاد می گیرم" ، خودتو نگاه می کنم و عمل می کنم . من باید خیلی تلاش کنم که افکارم درست باشه  تا رفتار درست از من سر بزنه و تو دختر ناز و قشنگم رفتار منو می بینی و یاد می گیری ،تو برای یادگیری فقط نگاه می کنی نگاه نگاه نگاه. تو اومدی تا من رشد کنم  و بیشتر به اعمالم فکر کنم. سخته اما راه درست همینه اصلا درست زندگی کردن سخته. عزیز دل مامان و بابا عاشقانه دوست داریم و تمام سعی خودمان را می کنیم تا درست تربیت بشی ولی نگاه و امیدمون به خدای م...
5 مهر 1393

وقتی مامان می شی!!!

وقتی مامان می شی دیگه مثل قدیما نمیتونی بری دستشویی و هر وقت دلت خواست بیای بیرون… حداکثر زمان ۲ تا ۳ دقیقه ست!!! بعضی وقتا هم این زمان به ۱ دقیقه میرسه و فکرایی هم که توی این یک دقیقه به ذهنت میرسه خیلی وحشتناکه.. مثلا اینکه حالا یهو از جایی بالا نره و بخوره زمین… بهترین حالت میتونه زمانی باشه که خوابه ولی اون موقع هم با هر صدایی اعم از جیر جیر دمپایی فکر می کنی بیدار شده و باید زود بری بیرون.. وقتی مامان می شی دیگه نمی تونی با خیال راحت وایسی و ظرفاتو بشوری چون در حین شستن ظرف یکی میاد و به پاهات می چسبه و التماس می کنه با چشماش که بغلش کنی و تو باید چندین و چند مرتبه دستکشا رو از دستت بیرون بیاری و یه جوری سرگرمش کنی...
10 شهريور 1393

تو را دوست دارم

من از عهد آدم تو را دوست دارم از آغاز عالم تو را دوست دارم چه شب‌ها من و آسمان تا دم صبح سرودیم نم‌نم، تو را دوست دارم نه خطی، نه خالی! نه خواب و خیالی من ای حس مبهم تو را دوست دارم سلامی صمیمی‌تر از غم ندیدم به اندازه‌ی غم تو را دوست دارم بیا تا صدا از دل سنگ خیزد بگوییم با هم: تو را دوست دارم جهان یک دهان شد هم‌آواز با ما تو را دوست دارم، تو را دوست دارم ( قیصر امین پور )   ...
10 شهريور 1393

زیارت آقای مهربانی

اولین سفرت به مشهدالرضا در صد روزگیت میسر شد دخترکم. به همراه آقاجون اینا راهی مشهد شدیم برای پابوس آقای مهربانی ها، دلم می خواد بدونی که من و باباجون برای اینکه شما به دستمون برسی پیش امام رضا با هم دعا کردیم، آقا هم که از خاندان کرامت هستند و اهل جود دست رد به سینه  مون نزدند.تولد شما 30 اردیبهشت بود اما ناگهانی شب بیستم کیسه آبم پاره شد و شما بدنیا اومدی.اون روز مصادف بود با تولد امام جواد علیه السلام و اسم قشنگت هم که نام مادر امام جواد بود انگار همه چی دست به دست هم دادند تا شما هدیه ی امام رضا(ع) روز تولد پسرشون به دست ما برسی.   من بارها فتاده، تو دستم گرفته اي لطفت زياد ديدم و كم ميبرم ز ِ ياد ...
9 شهريور 1393

جیغ زدن

این روزها دخترمان جیغ زدن رو حسابی یاد گرفته و تا میتونه صداهای قشنگ و خنده دار از خودش در میاره. وقتی بهت نگاه می کنم،عزیز دلم باورم نمیشه سه ماه رو به این زودی پشت سر گذاشتیم.الان کاملا من رو می شناسی و با کوچکترین توجه می خندی،خنده های تو دختر نازم خستگی از تنم به در می کنه.از شیطنت و دست و پا زدنت هر چی بگم کم گفتم خیلی وروجک شدی. زمانی که از ته دل و با تمام وجود بغلت می کنم خالصانه از خدا می خوام به همه ی اونهایی که اولاد ندارند صاحب فرزند بشوند.آمین یا علی ...
9 شهريور 1393